جدول جو
جدول جو

معنی ناسزا بودن - جستجوی لغت در جدول جو

ناسزا بودن
(طَ اَ کَ دَ)
سزا نبودن. سزاوار نبودن. ناروا بودن. روا نبودن. جایز نبودن:
به دادار گفت ای جهاندار راست
پرستش به جز مر ترا ناسزاست.
فردوسی.
به ایرانیان گفت این ناسزاست
بزرگی و تاج ازدر پادشاست.
فردوسی.
فانی به جان نئی به تنی ای حکیم تو
جان را فنا به عقل محال است و ناسزا.
ناصرخسرو.
، عدم لیاقت. لایق نبودن. درخور و سزاوار نبودن:
کنون تاج را درخور کار کیست
چو من ناسزایم سزاوار کیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ بَ تَ)
پست شدن:
تبه گردد این رنج های دراز
شود ناسزا مردگردن فراز.
فردوسی.
رجوع به ناسزا شود
لغت نامه دهخدا